۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

یادداشتی برای سید علی خامنه‌ای: اگر میثم و مسعودت اونشب در کوی دانشگاه بودن

به سید علی خامنه‌ای می‌نویسم؛

سید، پیشنهاد می‌کنم فیلم مربوط به ضرب و شتم دانشجویان را در کوی دانشگاه حتماً ببینی.
خیالت راحت باشه، این فیلم دیگه دستپخت سرویسهای جاسوسی غرب، با طرحی از پیش تعیین شده نیست.
فیلمبردار در معیّت نیروهای ذوب در ولایت حرکت می‌کند و از «خودی‌ها» بود. اگه باورت نمی‌شه، این جنایت‌ها کار کارگزاران حکومت تحت زعامت خودته می‌تونی از کمیته تحقیق و تفخص مجلس بپرسی که قرار بود گزارششون رو علنی قرائت کنن.

حالا میثم خودت را بین این دانشجوها فرض کن.

مسعودت را مجسم کن در شکل و شمایل جوانی که دست بسته، به روی زمین افتاده و در حال بیهوشی از سر و دهانش خون جاریه. پیش خودت کمی فکر کن، اگر هنوز در زندان کمیته مشترک در بند بودی. شاهی بر مسند قدرت بود و با فرزند تو اینچنین می‌کرد. چه فتوا می‌دادی؟

برگرد به تصویر مسعود نگاه کن. هنوز از دهان او خون جاریست. و «برادران» با دهانی که باید تا چند ساعت دیگه باهاش نماز سحر بخونن، بهش فحش می‌دن؛ فحشهایی که حتی در مملکت کفر هم اونقدر قبیح می‌دونن که سانسور ‌کردن.

میثم هم دیگه تموم کرد. اما نه، ....
مطابق گزارش نیروی انتظامی تهران بزرگ، کسی کشته نشده و فقط چند نفر جراحت سطحی داشته‌اند …!

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

از کجا به کجا رسیدیم (به روز شده برای ۲۲ بهمن)

برای نمایش بهتر نوشته روی آن کلیک کنید


۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

در دیماه اتفاق افتاد

متن زیر را بدون کم و کاست (و بدون شرح!) از سایت آفتاب نقل می‌کنم:

آفتاب: نوزدهم دی ماه سال ۱۳۵۶، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی بود. نقطه عطف از آن جهت که شروع بازی نهایی فروپاشی نظام دیکتاتوری پهلوی بود. مردمی که با تجربه انقلاب مشروطیت، تجربه سال‏های پس از شهریور ۱۳۲۰، کودتای ۲۸ مرداد و نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ روبرو شده بودند، این بار به این نتیجه رسیدند که ریشه اصلی فساد، یعنی دربار پهلوی را نشانه بگیرند. نظام دیکتاتوری شاه حتی از این حرکت مردم نیز مانند حرکت‏های گذشته درس نگرفت تا بدانجا که وقتی در کمتر از یک سال بعد، «صدای انقلاب مردم ایران» را شنید، بسیار دیر شده بود و تا فروپاشی، گامی فاصله نداشت. نظام پهلوی هیچگاه نتوانست از اعتراض مردم درس بگیرد و هیچگاه نخواست به درخواست‏های به حق مردم جامعه تن در دهد. از همین رو خیزش مردم قم، روند فروپاشی را تسریع کرد و استقلال، آزادی و جمهوری مبتنی بر آموزه‏های اسلامی را در کنار شعار «مرگ بر شاه» خواست عمومی مردم ایران اعلام نمود. به مناسبت سرکوب خونین تظاهرات ۱۹ دی مردم قم، یاد همه شهدای انقلاب اسلامی را نیز گرامی می‏داریم.


۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

متن استعفا نامۀ میرحسین موسوی از نخست وزیری در سال ۶۷


خبر استعفای میرحسین موسوی در روزنامۀ جمهوری اسلامی صبح روز سه‌شنبه ۱۵شهریور ۶۷

متن استعفا نامۀ میرحسین:

برادر گرامی حجت‌الاسلام سید علی خامنه‌ای ریاست محترم جمهوری

با سلام و درود فراوان به اطلاع می‌رساند:

۱-برادر گرامی و متعهد مسعود روغنی زنجانی در روز 13/6/67 از مسئولیت وزارت برنامه و بودجه استعفا دادند و این استعفا در شرایطی است که تصمیم گیری برای انتخاب وزرای نیرو، جهاد سازندگی و بازرگانی هنوز مبهم است.

با توجه به جهت‌گیری روشن مجلس در امور مختلف و اطلاعاتی که از داخل مجلس محترم در دست است، احتمالاً بین 5 تا 8 وزیر از افراد معرفی شده رأی لازم را برای ادامه مسئولیت به دست نخواهند آورد و معنای این شرایط آن است که دولت در وضعیت کنونی کشور در تعدادی از وزارتخانه‌های حساس برای مدت نامعلومی وزیر نداشته باشد.

۲-با توجه به جمیع جهات ذکر شده و نیز مشکلات انتخاب وزرا، با عنایت به عدم تفاهم فی مابین که در انتخاب هر فردی بروز می‌نماید (که حتی در مواردی انتخاب یک وزیر به بیش از یک‌سال انجامیده است) و از آنجا که اینجانب اصالت در اختلافاتی که بین 3 مرجع ریاست جمهوری، نخست‌وزیر و مجلس پیش می‌آید، براساس روح قانون اساسی و نیز صلاح کشور متمایل به مجلس منبعث از آرای ملت می‌دانم و معتقدم که در چنین مواقعی مصالح مملکت ایجاب می‌نماید رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیر بدان تمکین نمایند، بدینوسیله براساس اصل 135 قانون اساسی استعفای خود را تقدیم می‌نمایم.

۳- توضیحات اجمالی در این خصوص به پیوست تقدیم می‌گردد.

امید است این استعفا شرایط لازم را برای دولتی که نخست‌وزیر آن بتواند با استفاده از رهنمودهای مقام معظم ولایت فقیه و نیز با استفاده از تمام اختیارات آمده در اصل ۱۲۴ قانون اساسی (از جمله بخش‌های تردیدناپذیر آن نظارت بر کار وزیران، هماهنگ ساختن تصمیمات دولت در همه‌ی زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاست داخلی و خارجی و نیز تعیین برنامه و خط مشی دولت است) با اقتدار عمل نماید- فراهم سازد.

۴-با توجه به اصل 135 قانون اساسی تا تعیین دولت جدید اینجانب به وظایف قانونی خود به صورت کامل ادامه خواهم داد و اعضای دولت خدمتگزار با نشاط و قدرت وظایف خود را با توانمندی لازم انجام خواهند داد.

۵-طبیعی است تا انتخاب دولت جدید، برادر دکتر ولایتی به ‌عنوان وزیر امور خارجه کشورمان با پشتیبانی نظام، بیانگر نظرات رسمی جمهوری اسلامی در مذاکرات صلح ژنو باشند و بتوانند با رهنمودهایی که به طور مستمر از رؤسای محترم 3 قوه کسب می‌نمایند، به وظایف خود ادامه دهند...

میرحسین موسوی ۱۶/۶/۶۷

نامه آیت الله پسندیده برادر آیت الله خمینی به وی در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲

ناله ها از هر سو به گوش می رسد و نفرينش به ارباب عمايم عالمی را گرفته است. براساس آنچه هر روز مشاهده می کنيم و آن چيزهايی که به گوش ما ميرسد و خودمان احيانا در جريان آن قرار می گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را می کنند. آيا اين ناله ها را شما می شنويد؟ يا ماشاالله با حصاری که دور شما کشيده اند، شما هم حکايت آن چوپان را داريد که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشيدن ميش مورد علاقه اش بود و هيچ از جای نجنبيد تا لحظه ای که گرگ سراغ خودش آمد. اول ميش او را به پنجه ای دريد بعد هم خودش را...

روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدند و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذره ای گلایه نکردم، که روزگار جدمان پیش چشم بود. روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح از رياست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بد عاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده اش برنمی آید به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین قصد دیگری دارند و می خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند. اما شما به جای گوش دادن به این حرفهای مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید.

من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جا و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرات اعمال آن را نداشت. روزی که دستور دادید همه صندوقها را به نام علی آقا خامنه ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد میدهد، گوش نکردید وحالا میبینید آنچه نباید میدیدید.

این همه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود میلرزم که مبادا قطره ای از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند، گوش به شیاطین دادید.

شما چگونه بر مسند ولایت مینشینید؟ آن سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع بر حق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه نشین می کنید و مرجعیت را از آنها سلب می کنید، از آنها که خود با اشک و ناله های من بیست سال پیش حکم مرجعیت شما را امضاکردند و به شاه دادند تا از آزار و توهین به شما ممانعت شود.

شما خود بهتر از هر کسی می دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید .آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می گذشتند و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن، شعایر دینی را محترم میداشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعایر دینی ارزشی قایلند. آنها میگویند اگر دین این است که اولیا جمهوری اسلامی اعمال می کنند بهتر است ما کافر باشیم و اصلا اسم مسلمان روی ما نباشد.

با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجزند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیرا حرف میزدم آنها از وضع ایران گریه می کردند و می گفتند در کشور ما سابق شیعه مقام و ارزشی داشت ولی حالا ما تا اسم تشیع را می آوریم، می گویند لابد مثل ایران.

آقای حاج آقا صدر به من می گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند امروز خیلی از ایران زده شده اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم. بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمیها چه دست اندازیها به بیت المال مسلمین به اسم و جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده اند.

بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم.

بنده گمان دارم که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد ولی چون چند روزی است که حس می کنم هر لحظه ممکن است که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.

شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعیین می کنید پس چرا یکباره اسمش را نمی گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعیین کرد؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می بینید؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملا از منظرش هویداست؟ بله کدام معصوم را دیده اید؟ ۱۴ قرن مردم تشخیص می دادند که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد. حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را آیه العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها. آن شیخ گیلانی جلاد آیت الله می شود و دسته دسته ثقه الاسلام و حجه الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می آید. اسمش را هم گذاشته اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجرا کرده اید؟ خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند. من نیز دیر و زود می روم تنها وحشتم برای شماست. خداوند همه را به راه راست هدایت کند.


۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری قم
مرتضی پسندیده